-
شبا که ما نمیخوابیم D: !
1389/08/28 00:45
الان ساعت بیست دیقه به یک شبه و دقیقاً همه بروبچ اینترنت باز آنلاین هستن و شبا که میشه زارتی کانکت میشن و به کارای اینترنتیشون از قبیل چت و علافی و وبلاگ خونی و عکس زنای لخت رو نگاه کردن و خلاصه زندگی اینترنتی جریان داره ... یه نگاه به بیرون کردم هیچ خبری نیس عین شهر مرده هاس، خب ... اِهم اِهم ... تست میشود ... فعالیت...
-
فین فین نوشت !
1389/08/26 18:44
فییییین... انقدر سرما خوردم که سه تا جعبه دسمال کاغذی تموم کردم و صدامم عین پدربزرگ اردک ها شده ... فین ... برم شلغم بخورم ... فین ... پلتقار پرتقال بخورم ... فین ... حموم ... ( دماغم قرمز شده از بس چلوندمش ) ...
-
چه کشکی چه عیدی ؟
1389/08/26 17:51
چه عیدی ؟ اصولاً چه کشکی و چه دوغی!؟ اه ... انقدر بدم میاد میگن عیدتون مبارک عیدتون مبارک... عَید مبارک نخوایم کیو باید ببینیم... کم از این عربا میکشیم حالا بیایم عیداشونم جشن بگیریم؟؟؟ ما مگه خودمون کم جشن و مناسبت داریم ... اصلاً انگار هر چی عربا حال مارو بگیرن و خلیج فارسو جعل کنن و هزارتا کوفت و زهر مار دیگه، عرب...
-
پایان غم انگیز یک اوج...
1389/08/23 18:14
یکشنبه - 24/08/1389 - Sunday- 14/Nov/2010
-
رقص ِ بدون توقف !
1389/08/21 17:14
حالا دس دس دس دس دس آهااا بیا وســط ! دیروز یا بهتره بگم دیشب عروسی پسر عمم بود، آخریش یعنی همون ته تقاریه به اسم وحید که پسر ِ عمه بزرگمه و بغیر از علی و حامد و وحید سه تا دیگه پسر عمه دارم به اسمای مصطفی معین و مهران که هیچکودوم هنوز ازدواج نکردن. خب از جزییات که بگذریم میرسیم به اینکه به چه صورت اینجانب عروسی رو...
-
بالاشهر ، پایین شهر
1389/08/18 19:49
اصولاً سلام ... وقتی توی بالاشهر قدم میزدم ; به این نتیجه ی بس مهم رسیدم که مفت نمیرزد! یعنی بدردنمیخورد... بقول یکی از دوستای خلم " خـَـر پـَــر نمیزنه" ! ... اینور و اونور فقط چند تا چیز میشه دید یا خونه ی یارو که جلوشو مثل تخت جمشید درست کرده (!) یا ماشین های مدل بالا که یه پسر یا چن تا دختر نشستن توش و...
-
سخت ترین کار دنیا!
1389/08/16 00:56
زدن ریش یکی از سخت ترین کارهاست که باید یه روز در میان انجام شود! مخصوصاً اگر با موزر Mozer قدیمی ِ به ارث رسیده از پدر ِ پدر ِ پدربزرگتان بخواهید این کار را انجـام دهید.
-
ماجرای جور شدن پازل ها و سعید سگ پز گرامی!
1389/08/14 18:02
سلاااااام بر علافان گرامی! چه خبر؟ من که با کلی خبر تازه اوومدم. دیروز یه پسر و دختر رو دیدم توی پارک که یه ماشین پلیس عقده ای اومده بود جلوشون و داشت با پسره بد صحبت میکرد و دختره هم بیچاره از ترسش تند تند رفت... آخه یکی نیس بگه بابا آقایی که گیر میدی به این دو کبوتر عاشق و از هم جداشون میکنی و بد صحبت میکنی خودت مگه...
-
عصر یخبندان !
1389/08/12 21:42
با سلام! حالتون خوبه؟ چه کارا میکنید؟ امیدوارم که هر جای این گیتی باشید، شاد و سرخوش باشید و به حال و حووول بپردازید و بساط عیش و نوش فراهم باشد. اصولاً سرمای هوا از یَک لول ( بخوانید Level)بالاتر برود خون در اینجا و اینجا و اونجای آدم یخ میزند و بدن آدم مثل سیمان سفت میشود و میلرزد. مرحله ی اول هوای خنکه که همه...
-
هالووین - 31 اکتبر
1389/08/08 21:11
-
بازگشت چرت نویس!
1389/08/08 20:58
سلام! خوبین چه خبرا چکارا میکنین؟ حال انور ِ عالی مبارک ( چی گفتم ) ... بدون مقدمه یه خبر خیلی خوب بدم که اینجانب بعد از کلنجارهای زیاد با خودم تصمیم گرفتم که همون سبک چرت نویسی رو ادامه بدم و هرچی به مخیله ی مزمهله ی مبارکم اومد بنویسم و یَک آش شعله قلم کاری درست کنم که همگان را خوش آید...حالا اینکه من چه پخی هستم که...
-
عاجز شدن از چرت نویسی!
1389/08/07 17:27
یکی دو روزه که میخوام مطلب جدید بنویسم ولی نمیدونم چرا آپم نمیاد، یعنی نوشتنم نمیاد و نمیدونم از کجا بنویسم! ... مطلب چرت و پرت مرتبطی هم به ذهنم نمیاد ... اصلاً بعضی وقتها هزاران مطلب اینور و اونور میخونی و شونصد تا سوژه پیدا می کنی ولی بعداً یادت میره و میخوای تو وبلاگ مطلب بنویسی خیلی سخته برات ... یکم فکر میکنم...
-
دلم برات تنگ شده ...
1389/08/07 13:42
-
روز چرت و بدون شرح
1389/08/04 21:56
بعضی از روزا واقعاً مزخرف و چرت و نارحت کننده و خسته کنندس ... اَه ... اصلاً حال ندارم ... از همه طرف نارحت شدم امروز ... لعنت به این زندگی
-
غم بزرگ
1389/08/03 19:44
مردی نزد روانپزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد . دکتر گفت به فلان سیرک برو . آنجا دلقکی هست ، اینقدر می خنداندت تا غمت یادت برود .... مرد لبخند تلخی زد و گفت من همان دلقکم...
-
کتونی خریدستم بس به جا !
1389/07/29 21:38
سیییییییییلاااااااااام بر خودم اول بعد شما ! چه خبرااات ؟ خوبین انشالله... یا حضرت کالباس! امروز بهمراه O.G.LOG رفتیم یَک ساندویچ بندری سه متری خوردیم که نگوووو.... از بابت شیرینی یک عدد کتانی بود و بس ! حالا نمیخواستم بگم آخه زرت و زرت ازم شیرینی میخواستید ! ... خب اولین مغازه ها که رفتیم طرف قیمت خون باباش که سهله...
-
اندر احوالات یک آدامس چسبیده به کف پیاده رو !
1389/07/27 21:27
سلام! خب خب خوبین چه خبرا چیکار میکنین؟ امیدوارم که هرجای این کره ی خاکی باشید حالتون خوب باشه و لحظه های خوب و خوشی رو سپری کنید! یه چندوقتی نبودم... زیاد نبود فقط یه سه چهار روز. به کارای عقب افتادم میرسیدم و شایدم نمیرسیدم چون به ویروس WIDE یت بدجوری گرفتار شدم. اون از صبحها ( صبح که چه عرض کنم؟ ) که ساعت 11 یا 12...
-
رفیق نا رفیق!
1389/07/21 09:07
سلام ؟ چه سلامی چه علیکی؟ آقا نکنین از این کارا ! چرا بین ۲ تا مرغ عشق ، ۲ تا کبوتر کفتر ، ۲تا ... حالا هر چی فاصله میندازین؟ حسودین؟ دیروز اتفاقی شنیدم یکی از دوستام بخاطر دوبهم زنی یک آدم سه نقطه ( این ۳نقطه شامل همه جور حرفی میشه حتی اونی که تو ذهن شماست) به اونی که میخواست و اونم اینو میخواست (چی شد!) نرسید . کمی...
-
واقعاْ !
1389/07/18 21:59
-
ساندویچ مغز بنده !
1389/07/18 21:20
سلااااااااااام آقا دلم برای نون ساندویچی از این لاغر قدیمی ها که خال خالی سیاه دارن تنگ شده بود امروز یَک ساندویچ سوسیسی به همراه سروان تمپنی Tempeny خوردیم که حرف نداشت. اصولاً و فروعاً با اینکه هی میگن فست فود و غذاهای سرخ کردنی و حاضری میتونه باعث سرطان بشه یه حرف بسیار علمی و درعین حال چرنده ! علمیش از اینجاست که...
-
بدون شرح
1389/07/17 19:47
-
سیلام سیلام من اومدم!
1389/07/16 20:45
سلاااااااااام به همه ی دوستان اهل دل ! چه خبرااا خوبید چیکار میکنید؟ حالتون خوبه؟ امیدوارم که زارت زندگی را فنا کرده باشید و چنان قهقه ی مستانه ای کرده باشید که ایام به کام باشه ( اصولاً نمیدونم چرا اینو گفتم! ) .... خب اول از همه جا داره بازگشت غرورآفرین و پیروزمندانه ی خود را خدمت همه ی عزیزانی که لحظه لحظه نفس...
-
می خوام برم کلاس
1389/07/15 14:52
سلام .چطور مطورید؟ خوش میگذره دیگه ایشالا ؟ بوی ماه مهر مستتون کرده؟ فک کنم همه انگشتاتونو آماده کردین بکنین تو چشم ! بابا من یه چیزی گفتم که هر روز آپ میکنم شما چرا باور کردین ؟! مگه منو بیکار دیدین؟ صبح خروس خون میزنم بیرون تا بوق سگ بیرونم ولی شما هر روز بیاین سر بزنین شاید آپیده بودم میدونم چرندیاتم به پای چرندیات...
-
شورش در دانشکده
1389/07/12 21:41
سلام چطورید یا بهترید؟ دیدید گفتم هر روز میام البته الان کمی از روز گذشته و بیشتر شبیه شبه ولی خوب اومدم دیگه جاتون خالی ۱ستاره به پرونده ام تو دانشگاه اضافه شد دیروز رفتم سایت دانشکده دیدم به به چه خبره ما مثلا امتحان داریم ولی سیستوم سالم لا موجود . با چن تن از دوستان رفتیم سراغ مسئول سایت گفتیم امتحان داریم این...
-
اومدم مهمونی
1389/07/12 00:27
اسلام و علیک یا ایهاالوب! تعجب نکنین حسین زحمت کشید واسه من اکانت درس کرد که وقتی نیست من وبشو آپ کنم ولی خودش از من زرنگ تر بود زودتر آپید اینجانب عسل تصمیمی گرفتم از نوع صغری کبری ! که حتما هر روز اینجا پست بذارم .(نخند حسین جدی میگم) خوب دیگه برم مخشامو بنویسم یه نی نی گولو داشتیم تو فامیل به مشق میگقت مخش! پ ن ۱:...
-
گذشته و آینده ؟
1389/07/11 19:43
زمان حالی وجود نداره ، یعنی الان که داریم صحبت می کنیم داره میگذره و هر لحظه جز گذشته به حساب میاد و آینده هم هنوز نیومده درکل دو زمان داریم گذشته و آینده و الان که دارین این نوشته رو میخونید یا وقتی میگید "الان حاله" تموم که شد جمله گذشته و دیگه شده جز زمان گذشته ... پانوشت یک : عجب! پانوشت دو : خیلی جالب...
-
آدامسازیون!
1389/07/08 20:36
یادش بخیر موقع هایی که بچه بودیم ... همه می خواستن لپ مارو بوس کنن , هی مارو این ور و اون ور می بردن و حلوا حلوا می کردن ... اما حالا چی ؟؟ حالا تا نزدیکشون میشی که بغلشون کنی مگن برو بـــرو خودتو نچسبون بهم که خوشم نمیـــــــــاد ... من نمی دونم از بچگی تا حالا مگه من چه فرقی کردم یا چه کامیونی منو له و لورده کرده که...
-
بعد از مدت ها انتظار...
1389/07/07 20:09
-
اگر با گران بودیم فعلآً رفتیم پس با اجااااازه ... !
1389/07/04 16:04
سیلام ! چون ممکنه برم پی درس و خواندن کتاب های نهصد صفحه ای و این چیزا اینه که ممکنه مدت طولانی ای نتونم آپدیت کنم، البته سر به وبلاگم میزنم ولی چون نمیخوام بدون مطلب بمونه و آپدیت نشه اینه که میخوام مسئولیتش رو بدم دست یکی از دوستان اگه مایل بود، همزمان که وبلاگ خودشو داره حالا اگه Wide نبود ( شرمنده ) هر روز یه بار،...
-
دیب !
1389/07/03 18:14
یارو زبونش می گرفته، می ره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟ کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟ یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره. کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟ یارو می گه: بابا دیب، دیب! طرف میبینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه. اون میآد می پرسه: چی...