یادداشت های سیاه

تناقضات مدرنیسم ارتجاعی !

یادداشت های سیاه

تناقضات مدرنیسم ارتجاعی !

سیلام سیلام من اومدم!

سلاااااااااام به همه ی دوستان اهل دل !


چه خبرااا خوبید چیکار میکنید؟ حالتون خوبه؟ امیدوارم که زارت زندگی را فنا کرده باشید و چنان قهقه ی مستانه ای کرده باشید که ایام به کام باشه ( اصولاً نمیدونم چرا اینو گفتم! ) .... خب اول از همه جا داره بازگشت غرورآفرین و پیروزمندانه ی خود را خدمت همه ی عزیزانی که لحظه لحظه نفس انتظار بازگشت مرا می کشیدند تبریک بگم و از اونها قدردانی بکنم، دوم هم جا داره که عرض اندامی بکنم و سکان هدایت این کشتی لکنته ی به گل نشسته رو بدست بگیرم، سوم هم جا داره که به همه ی بروبچ کاپشن خلبانی پوش سلامی عرض کنم و چهارم دیگه جا نداره... اول از همه یه عکسی بس درخور این پستم مینَهم ( یعنی میزارم ) : 



خب، تو این مدت که نبودم این نویسنده همکارم یعنی عسل خانم مثل اینکه حسابی گرد و خاک کرده و پست هایش را که خواندیم بسی مشعوف گشتیم از این حس غریب! اصولاً و فروعاً مطالب بس باحال به خورد شما و خودم داده بود. در این مدت بس مدیدی که اینجانب گور کثیف خود را گم نموده بودم و مشغول رسیدگی به پاره ای از مشکلات مربوطه بودم، به بسیاری از تجربیات ریز و درشت و مطالب ظریف و نکاتی هچل هفت دست یافتم. نقاب آنالیا رو هم میبینم چون مختصری جالبه البته اگه آخراش آب بندی نشه و فیلمو شونصد قسمت کش ندن که میدن! ... درس خواندن چیز بسیار خوبی است که البتـــ گفتن آن ساده ولی عمل کردن بسی به توان پنج سخت است! توی این مدت که نبودم چندین بار به نت اومدم اما حس آپدیتیت مارا فرا نگرفته بود و بقول معروف ما را نطلبیده بود! آب نطلبیده مراد است ( کاملاً بی ربط! ) ... خب زیاد سرتون رو درد نمیارم چون عملاً ایشالا دست به شما باشه باید برم سر کارام و درس خواندن و کارهای مهم تر از وبلاگ نویسی یا بهتره بگم چرت نویسی ! 


پانوشت یک : سلامی به گرمی بوی جورابی که مرده را از قبر فراری میدهد !

پانوشت دو : اصولاً و فروعاً بعد از مدت مدیدی آپدیت کردیم بسی خرسندیم از این قضیه...

پانوشت سه : چقدر هوا سرد شده؟ دوباره کت سیاهمو پوشیدم! آخ جوون یه کم باحاله!

پانوشت چهار: به آهنگای قدیمی علاقه مند شدم، بندریاش و پاپ خونای قدیمی و ...

پانوشت پنج : عاشق رز هستم...مخصوصاً رزای سفید! 

پانوشت شش : اصولاً میخوام بدونم چندتا پانوشت بنویسم راضی میشی؟



نظرات 6 + ارسال نظر
شایان چه!!! 1389/07/16 ساعت 21:08

عسلو زارت کردی
من بعد ازمدتی سامانو دیدم چه عجب خیلی وقت بود نبود

زارت چیه بی ادب خجالت بکش این چه طرزه حرف زدنه عسل هنوز هست چون ممکنه یه مدت نباشم...سامان رو منم ندیدم تو که تویی

[ بدون نام ] 1389/07/16 ساعت 21:34

هههههههه

آخا جان اون پانوشت ۵ رو فرت کن وگرنه خودتو فرمت میکنم

شایان گوگوری خوشبختیم بابا خوبن ؟

امروز مورد پیش حمله نعمت قرار گرفتم باشد تا رستگار شود

دیگر عرضی نیست عین اله خر ست گاو من ست !

سامان 1389/07/16 ساعت 21:38

راستی این بی نام و نشونه بالا رو میگم من بودم !

عجب !

عجب !

شایان 1389/07/17 ساعت 10:48

بابا سلام میرسونه:-D

از زارتت خوشم میاد. تبریک که برگشتی.

نظر لطفته مرسی بابت استقبال گرمت

عکسو
من ۲تا نظر با آدرس وب اشتباهی گذاشتم! آدرس وب بزرگی بود! سهوا اینطور شد! شرمنده
تایید نکنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد