مردی نزد روانپزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد . دکتر گفت به فلان سیرک برو . آنجا دلقکی هست ، اینقدر می خنداندت تا غمت یادت برود .... مرد لبخند تلخی زد و گفت من همان دلقکم...
اوه اوه اوه اوه
اخیشششش
چقدر وحشتناک بود حسین ..
کد کامنت باکست رو مجدداً از پیش فرض انتخاب کن ، قابلیت حفظ مشخصاتش دی اکتیو شده الان ..
این چه مرزیه که بلاگ اسکای داره !
آخیییییییییییییییییییییییی
عجب داستان تلخی بود ها !!!
آره
هه!
ههه !
چی بگم ! درد ناک بود ...
اوه اوه اوه اوه
اخیشششش
چقدر وحشتناک بود حسین ..
کد کامنت باکست رو مجدداً از پیش فرض انتخاب کن ، قابلیت حفظ مشخصاتش دی اکتیو شده الان ..
این چه مرزیه که بلاگ اسکای داره !
آخیییییییییییییییییییییییی
عجب داستان تلخی بود ها !!!
آره
هه!
ههه !
چی بگم !
درد ناک بود ...
آره