یادداشت های سیاه

تناقضات مدرنیسم ارتجاعی !

یادداشت های سیاه

تناقضات مدرنیسم ارتجاعی !

اعصابم خورده


 
سلام!

 

...آیا داستان کارگر ساختمانی را شنیده اید که به زیر غلطک رفت؟؟؟ بله ... چون من بزودی به زیر غلطک رفته و له و لورده میشوم. این داستان صد در صد واقعیست. الان که دارم این روزنوشت رو مینویسم-تقریباً ساعت ده و ده دقیقه- خیلی عجیبه واقعاً که من بیدارم! البته خیلیم عجیب نیست چون برای یه کار فوری بیدار شدم و از خونه زدم بیرون. بگذریم... دیروز غروب این پیرهن جدیدم که خریده بودم رو پوشیدم و وقتی اومدم بیرون دیدم همه دارن میان جلوم و ازم امضا بگیرن منم که اصلاً اهل ریا و خودنمایی نیستم و دیدم خیلی هوا خواه دارم تصمیم گرفتم فرار کنم! امروز میخوام یه خورده راجع به مسائل رمانتیک فک بزنم. ولش کن بابا راجع به این مطالب هم نمیخوام صحبت کنم. اصلاً یه حس گوهی دارم نمیدونم متوجه هستین یا نه؟ ... عمراً ... از یه طرف به یکی قول دادم که سایتش رو که قراره 27 تحویل استادشون و از اونور تحویل شرکتشون بده آماده کنم امروز 24مه و من فقط هاست و دامینش رو خریدم و هیچ کاری نکردم! سایتش خالیه خالیه! ... هی زورمو میزنم ولی یه جای کار خفن خراب میشه... اصلاً بگو تو که بلد نیست کار انجام بدی ایستک میخوری قبول می کنی D-: ... حالا این نیز بگذرد... از اونور سه تا کتاب گردن کلفت دارم که هیچ کودومشون رو حتی لاشم باز نکردم... از اینور یه پولی داشتم برای یه چیزی که میخواستم بخرم، همش تقریباً گوزمال شد رفت پی کارش... باز حالا از اینور وبلاگم اینجوری از اونور همه کارام مونده از اینور جواب اس ام اسای حسین رها  رو هم نمیتونم بدم از بس که کار دارم و شرمنده همه دوستان شدم! ... فیس بوق هم خیلی وقته سر نزدم و اصراری هم ندارم به سر زدنش چون سالی به دوازده ماه یه بار یه نوتیفیکشن یا همون آگاهی از طرف پسرخاله ی شوهر عمه ی عموم میاد که ایشون پست شما رو لایک زده یا همون خوشش اومده حالا اصلاً پست منو نخونده ها! ... دلیل دیگه ش هم که سر نمیزنم اینه که فیس بوک خیلی چیز ضایع ایه و دیگه خز شده و اصلاً برای ما بلاگر جماعت با این همه مطلب و تراوشات ذهنی و قدرت نوشتن افت دارد که برویم در این پروفایل پیزوری ها لایک بزنیم... یه سری عکس جدید هم مصطفی نوده ازم گرفته که چندتاش خیلی باحال شده تو فیس بوکم گذاشتم... در اینجا زارت بنده غم سوز میشود بعلت نقص فنی چرا زیرا که صبحانه نخورده ام و الان است که پای کیبور افقی بشوم!

 

پانوشت یک : فیلم مکس رو هم دوباره دیدم خیلی باحال بود.. یادش بخیر..

پانوشت دو : گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی  با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید...

پانوشت سه : چه خوب بود اگه یه دکمه ریست داشت این زندگی کوفتی...

پانوشت چهار : چه خوب بود اگه یه کار تپل و نون و آبدار هم داشتم..

پانوشت پنج : چه خوب بود که من دیگه این پست رو تموم کنم و انقدر مُهمل نبافم!

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
ملت شارژ 1390/02/24 ساعت 11:04 http://mellatcharge.com

با سلام و عرض خسته نباشید و با تشکر از خرید شما
واحد آمار گیری سایت ملت شارژ در جهت ارتقاء سطح کیفی خدمات دهی خود به جوابهای شما در زمینه های ذیل نیازمند است
خواهشمند است در صورت امکان پاسخ های خود را ارسال فرمایید
چگونه با سایت آشنا شدید؟(در صورتیکه از طریق ایمیل های تبلیغاتی آشنا شده اید نام ایمیل آن شرکت ارسال کننده را نیز ذکر فرمایید
تاکنون چند بار ازین سایت شارژ خریداری نموده اید؟
در صورت امکان نام شهر محل سکونت خود را نیز مرقوم فرمایید؟
در صورتیکه انتقاد یا پیشنهادی دارید با ما در میان بگذارید
واحد روابط عمومی سایت شرکت مهر گستر ساریکا شرق وابسته به بانک ملت جمهوری اسلامی ایران
www.mellatcharge.com

جمشید 1390/02/24 ساعت 11:07 http://www.zoroo.blogsky.com

خوندمش

لایک به همه پانوشتها خصوصا دومی و سومی
فیس بوک اونقدرها هم بد نیستااااااااااااااا
ولی خودمونیم چرا عصبانی می نویسی؟ آروم باش پسر

سلام
دلم برای نوشته هات تنگ شده بود

شایان 1390/02/25 ساعت 13:14 http://JOINME.BLOGSKY.COM

فیس بوک خوبه!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد