با سلام و درود فراوان بر شما دوستان گرامی !
امیدوارم که تا به امروز نوروز خوب و شادی را پشت سر گذاشته باشید و کلی به دیدن فک و فامیل و دوستان و آشنایان و دشمنان و همه و همه رفته باشید ... کلی میوه و شیرینی و نقل و نبات و آجیل و پادرازی و باقلوا و هندونه و انار و بند و بساط خورده باشید و حالشو برده باشید ... این بنده ی حقیر از روز اول (منظورم یک فروردینه ) زارپی رفتم تهران با خانواده ی محترمم و به همراه داداشم و زن داداشم و خواهر زن داداشم ( عجب شلم شومبایی شد! ) ...آقا برفو داشتی روز اول عیدی ؟؟؟ من گٌرخیده بودم ... جاده تهران قزوین بس شلوغ ( یعنی از تهران به قزوین شلوغ بود ) ولی جاده ی قزوین تهران بس خلوت ( یعنی از قزوین به تهران خلوت بود ) اما عجیب لغزنده و فرتی زرتی ( لغت جدید بود ) ... تو راه هم که داشتیم میرفتیم یه وانت از مسیر منحرف شد و یکهو اول سمت بیرون جاده و بعد به سمت گاردریل رفت و محکم کوبیده شد به آن آهن بدبخت فلک زده ... رسیدیم ! اول از همه رفتیم پابوس مادربزرگ گرامی ام و خاله ها و خاندایی ها و شوهر خاله خاندایی ( ! ) ها ... ناهار رو یَک جوجه مشتی زدیم و استراحتی بس مفید کردیم ... برای شام هم خونه ی خاله بزرگم و شوهرخالم رفتیم و پلاسی شدیم بس مُندرس ... شام جاتون خالی کباب بریانی زدیم و تا جان در بدن و فک در دهن داشتیم خوردیم و نشاط بسیار رفت ... فردا صبحشم از خواب مثل غنچه وا ( وا نه باز ) شدیم و خستگی از تن بترکوندیم و قصد رفتن همی کردیم ... برگشتنی تا فردیس ترافیک خیلی خفنگی بود ... دوباره رسیدیم ! ... رفتم خانه و بوسه بر خاک پاک و شهید پرور اتاقم همی زدم ... حالی کردم و الان هم در خدمت شما دارم این وبلاگ نخ نمای مزخرف نوشت داغون فکستنی صفر بازدید خودم رو به روز یا بقول فِرنگی ها آپ تو دیت می کنم ... میدونم که عجیب منتظر مطلبم بودید ( ! ) اما دیگه شرمنده دیگه سه روز اول نوروز رو هم من و هم این وبلاگ در تعطیلی کامل به سر بردیم ... امیدوارم که همواره تا روز سیزده بدر ( و اینجا پنجاه به در ) خوب و خوش و سرحال و خندان و آجیل خوران و عیدی بگیران باشید ... فعلاً خدانگهدارم ...
هوای عجیبی شده. این خاک پاک و شهید پرور اتاق دیگه چیمدی!؟ سرامیکش کن!