سلام!
چه سلامی چه علیکی؟ یه
دقیقه به فاصله زمانی پست قبلیم با این پستم نگاه کنید؟ ... آخه چرا من اینجوری
شدم! من که هر روز میومدم تو این وبلاگ استفراغات ذهن رودل کرده ی خودم رو میریختم
این تو و شما هم با دیدن این صحنه اوقی میزدین و منو خوشحال میکردین ( عجب توصیف
باحالی) ! ... من که هر روز یه بامبولی درست میکردم تا بیام این وبلاگ کوفتیمو آپ
کنم نمیدونم چرا دیگه دستم به نوشتن نمیره و با این همه اتفاقات عجیب و غریب و
مختلف من دستم به تایپ نمیره... اول بزار از اتفاقای خودم بگم... به بابک سپردم که
برام یه گیتار کلاسیک پیکاپ دار جور کنه برام، حالا من نمیخواستم پیکاب دار بگیرم ولی گفت خوبه
پیکاب دار میتونه به کامپیوتر و باند و این چیزا وصل شه منم قبول کردم ولی اصرار
داشتم که یه گیتار مشکی بگیرم. حالا هرجا ما رفتیم مشکی نداشتن الا یه جا تو خیام
که اونم قیمت خون بابای بابا سوختش رو میگف که بعداً با کارشناسی های بابک که
تجربیاتی بس خطیر در عرصه دامبولی *ـسک داره معلوم شد که اون گیتاره 100 تومن هم
نمیرزید... بگذریم... آخر سر مجبور شدم گیتاری که آشنای بابک قصد فروشش رو داره
بخرم البته هنوز به دستم نرسیده و منم پولی ندادم بهش قراره بیاد ببینمش و بخرم!
خب بعضی وقتا آدم باید از رنگ مشکی گیتار و علایق و سلایق خودش بگذره ... یه خبر
دیگه مربوط میشه به اینکه رفتم یه کتونی آدیداس سوپر استار گرفتم ولی فرقش با
قبلیا اینه که این طرح کنارش پوست ماره ... خوشم اومد ازش گفتم محسن اینو نگیرم
گفت نه بابا بگیر باحاله! با اینکه خوشم اومده بود ولی بازم شک داشتم و میخواستم
سیصد جا دیگه سر بزنم ولی انقدر اون روز اینور و اونورو گشتیم پام داشت از جا کنده
میشد! ... خلاصه اون کتونی و این تیشرتی که الان تنمه رو خریدم و الان هم احساس
خرسندی میکنم چون الان دختره که روبروی من تو استیشن شماره پنج نشسته بدجوری رفته
تو کف من ( تو کف چیه من آخه!؟ ) و معلومه که تیپ جدیدم خوبه شایدم مزخرفه! ...
بهر حال ... یه مدتی هم هست که یه اتفاقای مسخره و کش داری داره پیش میاد که
نمیدونم چرا اصراری به تموم کردنش ندارم! دیروز هم رفتم یه دونه پیرهن خریدم، اولش
میخواستم از این پیرهنای هاوانا از اینایی که نخل و گل و گیاه داره روش با رنگ های
جیغ بگیرم که دیدم بابا اینجا کیش و قشم و جزایر تنب کوچک و بزرگ نیس و یه جورایی
زاقارته اینه که یه پیرهن باحال خریدم که بعداً میپوشم ببینید ( ! ) ... اسامه بن
لادن هم که ترکید بسی خرسند گشتیم من موندم چقدر این بی بی سی و خبر رسانیا کشش
میدن و هی سوژه خبریش میکنن بابا مرد دیگه از شرش راحت شدیم هی شایعه نکنید که
زندس و آیا مرده و از این کاست شعر ها ... امروز در کل خیلی دلم پر بود و اومدم
پستُ ترکوندم! ... امیدوارم که خسته نباشید از خوندن این تومار بلند بالای بس حال
بهم زن! ...
پانوشت یک : عجب دل پـُری داشتم...
پانوشت دو : پس کی این کار پولسازو شروع کنیم بابا مردیم...
پانوشت سه : خیلی سرم شلوغ پلوغه و خیلی کار ریخته سرم!
واقعا پر شده بودی ها
سر ریز کردی
واقعاً خسته نباشی!
به به میبینم که بالاخره برگشتید شما
جایی نبودیم که برگردیم خود همایونیمان
من یکی شاهدم این چقدر سرش شلوغه!
اه خالی شدی؟؟
میترسم یهو بترکی از پری!!!!
ای ول میبینم که شما هم گیتار میزنی دوست عزیز ...ما هم یه چیزایی میزنیم ..دوست داشتی این لینک رو بنگر
http://s1.picofile.com/file/6413440640/gitarnavazi.wmv.html
من هنوز شروع نکردم به نوازش گیتار! حالا تازه دارم گیتار میگیرم!
ولی کلا غیر از اینکه سرت شلوغه : من می فهمم که دیگه مث قبل نمی تونی بنویسی ! من هم نمی تونم ! ولی می دونم بالاخره همه چی اوکی میشه !
بابا پنچرم کردی
داداش خیلی گرفتاریا !!!


من دیگه دلم به حال شما سوخت!!(کباب شد)
بسی اشک از چشمانمان سرازیر گردید.
انشالله خدا صد دردنیا یک در آخرت!!نه شونصد در دنیا شونصدم در آخرت صبر نصیبتون کنه.
حالا اینا همه رو بیخیال تک پوش و بچسب خوش تیپ شدی.