توی آرایشگاه نشستم و صدای سه تا
آرایشگر که با قیچی هاشون یه هارمونی منظم درست کردن رو میشنوم... مجری شبکه چهار
هم از مزخرفاتی که براش نوشتن بگه حالش داره بهم میخوره ; بخاطر همین هم چند ثانیه
ای مکث میکنه ... بعد به مزخرفاتش ادامه میده .. همه هم وانمود می کنن به نشنیدن... با قیچی های تند و تیزی که به موهام میزنه منو میترسونه ... نه البته
بهتره، آرزوم بود که یه قیچی گنده تر داشت و میگرفتش پایینتر و {تق} میزد سرم رو
از تنم جدا میکرد و فوقش یکمم خون میپاشید روی سر و صورت و صندلی و کف آرایشگاه
کوفتیش. بعدشم پولشو حساب میکردم و حتی پول خونی که ریخته و براش باعث زحمت شده رو
حساب میکردم مگه چقدر میخواست گرون در بیاد؟؟؟ بعد سرمو برمیداشتم و با خیال راحت
میرفتم خونه- چاپ چاپ- دو تا دسته موی بلندی که از جلوی صورتم رو قیچی کرد به خودم
اومدم... اَه ... من چقدر خیالباف هستم... دیگه ارتباطم رو میخوام با ~ قطع کنم.
کاتالینا برام یه ساعت مچی خریده نمیدونم این یکی ساعتم رو چیکار کنم! نمیدونم چرا
این روزا همش برنامه های شبکه منو تو 2 میخکوبم میکنه پای تلویزیون...
سلام من برگشتم می دونم خیلی خیلی خوشحالی ؟
آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آره واقعاً خیلی خوشحال شدم.
باید برای مردن بها بدی
بابا حسین ناامید شدم این دیگه چه مطالبیه مینیویسی توجه کن از ۱۰تا پست اخریت ببخشیدا ولی واقعا مزخرفان حسین کوشیییییییییییییییی
انتقاد سازنده بید
تیغ پنجاه تومنه.
اونم تو فکرش با یه قیچی کو چکتر
با دقت بالاتر
زبون تمام خیال هات و کوتاه می کرد