سلام ! امروز صبح یک دل سیر خوابیدم و تلافی اکثر روزایی که ( کلاً سه روز در هفته، نه بیشتر ! ) صبح زود از خواب بیدار میشم رو درآوردم. اینکه من اینجا توی نت خاطراتمو بنویسم یا چرت و پرت هایی از این قبیل ، چیز بسیار عادی ای هستش و دیگه توی قرن بیست و یکم و سال 2010 این چیزا عادی شده و یهو میبینی که یارو از توی اینترنت سبزی میخره و میده نود32 براش آشغالاشو پاک کنه ... خب اینا رو گفتم که یه وقت فکر نکنید من دارم کار ضایع ای انجام میدم ! حالا قراره که بعد از خوندن چرت و پرت های من بیشتر با افکار ( مزخرف ) من آشنا بشید ! امروز توی تقویم روز احسان و نیکوکاریه ، امیدوارم که همه ی ما به فکر کمک کردن و فایده رسوندن به همنوعان خودمون باشیم و به این کار افتخار کنیم. خب دیگه زرت و پرتی نمونده که نکرده باشم ... خب دیگه فعلاً ...
پانوشت یک : این نوشته ممکنه تا آخر امشب تغییر کنه ... بله بالاخره ... !
با حرفت موافقم، من هم به وبلاگم به دید یه مشت کاغذ کاهی نگاه می کنم برای نوشتن حرفای دلم تا کمی تخلیه روانی بشم... دفتر خاطراتی که دست آشنا نیفته و بهم ریشخند بزنه.
خیلی ممنون از نظرت ... حق با شماست ... به وبلاگت سر زدم.
:) دنبال میکنم